صدای بارون میاد

از پشت پنجره اتاق خوابگاهی که دیگه سوت وکور شده حالا من موندم فقط یه دوست دیگه که هیچ کاری برای انجام دادن نداریم شب ها تا دیر وقت از خاطرات میگیم بقیه روزهم میگذرونیم بره

نه دل درس خوندن 

نه دل بازی کردن نه دل خوش گذورنی

حتی توان جمع کردن یه چمدون کوچیک و راهی خونه شدن رو ندارم!!

بنظرم تنهایی خوابگاه ، نداشتن امتحان، نداشتن جایی برای رفتن، نبودن بچه ها و اینترنت بهترین فرصت برای اروم کردن این افکار افسارگسیخته هست!

 

+گواهینامه م تحویل پست داده شد

+تنهاترین تنها منم با دنیایی حرف خاک شده که باید نوشت 


مشخصات

آخرین جستجو ها